هدایت

¦

اين نوشتن هم عجب كرمي دارد. بدجوري روي آدم رد پا مي گذارد.آقا اصلا بحث خواننده داشتن و نداشتن نيست يك جوري آرامش ميدهد اين نوشتن. انگار هضم خواندن است . بعد از خواندن يك عطشي مي آيد روي دل خيمه مي زند. نميرود تا ننويسي.
اين روزها زياد نميخوانم. وقت نيكنم يا هرچه نميدانم ولي چندان مايل به خواندن نيستم ولي باز اين كرم نوشتن دست نميكشد.
نوشتنم هرچه كه باشد. طنز ، هجو ، داستان ... خلاصه هر چيزي كه به نوشتنش دلم آرام گيرد.
ديروز راجع به هدايت ميخواندم . آدم جالبي بوده يك فرهيخته تمام عيار رجلي كه نخواست رجّاله باشد حتي وقتي از او خواسته شد. اما يك اشكال بزرگ داشت.مذهب نداشت دين نداشت خدا نداشت بي پشت و پناه بود در اين پاكي و بي غلّ و غشي. آقا اين تنهايي بد موجود مهيبي است. هر چه كه باشي زمينت ميزند. شايد فرق هدايت با ابو سعيد همين بوده ايمان به يك نفر كه هست يك نفر كه ميداند يك نفر كه مي بيند. اين رسول دروني كه به تو ميگويد اين بد است و آن خوب بالاخره بايد يك منشائي داشته باشد يك نفر بايد باشد كه اين خوبي و بدي را تعيين كرده باشد. هدايت اين را نداشت كميتش اينجا لنگ بود. اما هرچه بود استاد بود توانا بود در نوشتن زبان كوچه و بازار و لحن هاي مختلف را خوب ميشناخت.
هر چه بود رفت يادش به خير! يادم باشد يك بار ديگر وغ وغ صاحابش را بخوانم.

0 comments: