دوباره درد

¦




فکر 19 انسان معمولی در صبح یک روز معمولی در یک جامعه غیر معمولی:


1- بازم صبح شد، پاشیم بریم سر کار. صدای یه دختر کو چولو : سلام بابایی!


2-اگه این کاره تموم بشه و یه حقوق درست و حسابی بهم بدن یه موتور میخرم و از دس این قارقارکای واحد خلاص می شم.


3-آخ که گه امروزم بخواد برام قیافه بگیره همچین جلوی همه کارگرا ضایش میکنم که حالشو ببره...


4-خوب که اگه پول این کارو به موقع بدن چه حالی میده. جمع میکنم از خونه آ غلام اینا و اسباب می کشم تا دیگه انقدر زنش به این فاطی سر کوف نزنه


5-روز مادر که نشد ولی این کار که تموم بشه دسششو میگیرم و با هم میریم ده که ...


6-ای بابا این واحد لا مصّبم نمیآد امروزم دیرمیرسم سر ساختمون


...


19-عجب گرمه هوا باباپختیم اه این لا مصبم که کنده نمیشه


صدای همان 19 نفر انسان معمولی در ظهر همان روز معمولی در همان جامعه غیر معمولی:


((آخخخخخخخخخخخخخخ((

.................................................................................

همه شما در مورد ریزش یک ساختمان در سعادت آباد مطالبی شنیدید ولی شاید دوستانی که تهرانی نیستند ویا گذرشون به محله سعادت آباد نمی افته دقیقا از کم و کیف مطلب اطلاع نداشته باشند.
جالبه که بدونید این ساختمون، ساختمون در حال ساخت نبوده بلکه ساختمونی بوده که بعد از ساخت به علل مختلف به حالت نیمه مخروبه در اومده بوده و و بعد از دو سال مسئولین محترم به این فکر افتاده بودن که باید کاری کرد و اونوقت یک سری کارگر بد بختو در معرض ریسک مستقیم تخریب این ساختمون مرگبار قرار دادن. میدونید چرا؟ چون تو ایران جون 19 نفر آدم بدبخت از هزینه تخریب با مواد منفجره و یا جرثقیل کم ارزش تره...