نفت-رکود-مهر

¦

از آنجائی که ما در مملکتی زندگی می کنیم که اگر قیمت نفت به 5 دلار هم برسد توپ تکانمان نمیدهد، دولت اعلام کرد طرح نقدی کردن یارانه ها همین طوری الکی و محض اثبات سر کار بودن ملت اجرایی نخواهد شد.
هفته گذشته وزیر بازرگانی که به تازگی متوجه رکود اقتصاد جهانی شده بدون اینکه به روی مبارک بیاورد که شاخص کالاهای اساسی درجهان به کلی سقوط کرده گفت احتمالا در ایران ارزانی پیش رو داریم.
سعیدی کیا که بالاخره با دریافت زیر لفظی از خبرنگاران برابر دوربینها ظاهر شده و درفشانی فرمود اظهار کرد: کاهش قیمت ملک نتیجه طرح مهر است. البته ایشان تواضع به خرج دادند و از اینکه طرح مهر تاثیرات جهانی داشته و قیمت ملک در آمریکا را به قیمت دو دهه قبل برگردانده و یا قیمت ملک در دبی به صورت رسمی 30 درصد کاهش پیدا نموده چیزی نگفتند.

یلدا

¦

یلداست!
این یعنی از فردا روزها بلند تر می شود.
بساط هندوانه و آجیل و ماهی امشب برپاست ( البته برای آنها که دستشان به دهانشان می رسد و سهم بقیه هم آهی و گذری لابد؛و یا شاید غرغری به بهانه که: ای بابا حالا یلدا یعنی که چی؟)
میگویند یلدا از نوروز دیرینه تر است قدمتش بیش از 8000 سال است ، که یعنی بدان کیستی و چه می کنی ؟ و نپندار که فقط هندوانه ای می خوری و تخمه ا ی و بیش از شبهای دیگر بیدار می نشینی، بلکه آیین 8000 ساله را پاس میداری و به پاس به آیندگان می سپاری.
این یلدا همیشه پر است از خاطره، از حافظ، از عشق های ناب و آوازهای نیمه شبی.
یلدا بیشتر یاد "شب یلدا"ی پور احمد می اندازد مرا. چند بار که این فیلم را در یلدا ندیده ام.
یاد" یلدا بازی" چند سال پیش بلاگستان هم به خیر،چه خوش گذشت!
یلدا بر همه خوش که امشب شب خوشی است!
........................................................................
در حاشیه : می خواستم یلدا را به طنز بنویسم ولی برای کسی که مجبور است امشب هم دیر به خانه برود و لاجرم یلدایش کوتاه است، دل و دماغ بیش از این نیست.حلال کنید!

سرد

¦

از خواب بیدار شدن در صبح سرد روز بین دو تعطیلی کمکی بیشتر از روزهای دیگر زور دارد، صبحانه ای هم که در کار نیست.
تا سر کوچه کز کرده می روم ( بیشتر از خواب تا از سرما). یک پیکان 53 فول داغون جلوی پایم ترمز می کند، می نشینم، صندلیهایش یخ است و شیشه از داخل بلور یخ بسته، دو سه درجه ای از بیرون سردتر است، راننده سر صحبت را باز می کند: (( هوا بیرون خیلی سرده)) و بنده: (( بله)) ( در دلم : (( ارواح پدرت توی ماشین خیلی گرمه!)))
طبق معمول پنج شنبه ها پنج دقیقه ای زودتر به مترو می رسم و انتظار روی سکوی سرد؛ خوشبختانه جای نشستن هست، ایستگاه دوّم قطار بیش از معمول توقّف می کند و غرغر پیرمرد کناردستی که: (( وایسادن با همدیگه به حرف زدن، وقت مردمو می گیرن)). بنده خدا یاد خطیهای امام حسین انقلاب کرده! لبخند زیر لبی می زنم و به چرت ادامه می دهم.
سیّد در راهروی مترو رویت می شود، تا اداره با همیم. همراهم نمی آید برای املت؛ که: (( صبح نون و پنیر خوردم)) تنها به قهوه خانه میروم. هوا سرد است، عمداً میز دم در را انتخاب می کنم. لذّتی دارد خوردن این املت داغ همراه با لرزیدن از هوای سرد...

یاد

¦

سید به خانه ام آمد، هنوز بی تکلف، هنوز پر لبخند. ( راستی چه بد است که می گویم سید به "خانه ام" آمد کاش مثل قدیم می گفتم با سید به "خانه" آمدیم)
داشت لباس عوض می کرد یا اللهی گفتم و داخل شدم گفت نیازی نیست هنوز به هم محرمیم؛ خندیدیم ولی محرم بودیم هنوز، از نگاهمان پیدا بود.
روزگارش مثل روزش خوش بود ( یا من اینگونه انگاشتم ؛ یا خواستم اینطور بینگارم). هنوز هم بر همان عادت قدیمی ورّاجی و پرگویی بعد از غذا، مانده( درست مثل خودم). عادت چهار ساله که یک شبه ترک نمی شود این را از نگاهی که به ساعت می اندازم می فهمم. دوساعت و نیم از نیمه شب گذشته است و هنوز نخفته ایم...

ظلوم جهول

¦

"امانت بر آسمان و کوهها عرضه کردیم ، برنگرفتند و از آن ترسیدند و انسان آن بار بر گرفت. براستی که انسان ستمکاری نادان بود"
حالا تو ای ستمکار نادان آمده ای از چه دفاع کنی؟ ای مصداق تیغ در کف زنگی مست! به دنبال چه می گردی؟ چه می خواهی در این اسفل هبوط؟ می خواهی خوب باشی؟ باش! چقدر از این ستمکاری دیرینه ات را خواهی کاست و چقدر بر این نادانی ازلی فائق خواهی آمد؟ آنقدر که گفتار خالق را نقض کنی و دیگر ظلوم جهول نباشی؟ یارایش را داری؟
یا چقدر می خواهی بد باشی ؟(هر چه قدر) بر این ظلم و جهل بدایتت چقدر خواهی افزود که تو در منتهای ظلمی و عین جهلی؟
پس به کدام بو بر زمین افکندی این تن هرزه گرد را؟ به بوی آنکه بازگردی و وعده حورالعین را جامه تحقق بپوشی؟ یا آنکه آن حارث رانده شده را طعم شکست بچشانی؟ یا چه؟
می بینی تو هم نمی توانی بد باشی یا خوب؛ تو ظلومی و جهول نه کم و نه بیش.
پس یعنی تمام یعنی هیچ در هیچ و سیر باطل؟
اما نه نادان ستمکار! در قبال این داغ جهل و ظلم، تاج عشق بر سرت نهاده اند که ببینی و راه پیدا کنی، باشد که یگانه ای شوی عالم را که پیش از تو اینگونه ای خلق به خود نیازموده باشد ...

اللهم لبیک

¦

عرفه است عرفه
روز خداست و روز حسین است
و صحرای بی پایان عرفه چه تنگ است در تنگنای عشق تو وخدای تو ای خون خدا!
واز عرفه به" مشعر" جای فهمیدن، مکان معرفت، پس نرفتی و روی گرداندی که معشوق را ندایی دیگر بود تورا و تو را سودایی دیگر در سر. و رفتن و گذاشتن سنگین پایان پابر جا بر جایشان که بمانند و ببینند و دست بگزند بر هنری که تنها تو را شایسته بود و تورا بایسته که" خداوند می خواست ترا کشته ببیند"...
که عرفه زمان شناخت بود. شناخت سره از ناسره و تاریخ رشک خواهد برد به آن عیاری که تو نمایاندی در آن عیار سنجی، ای خون خدا!