رو سنگفرش نوی مترو قدم می زنم.از پله ها سرازیر شدم پایین.
یه صدای نه چندان آشنا:-آقای... سرمو بر می گردونم طرف صدا، از بچه های دانشگاهه.
یه گپ 5 دیقه ای باعث میشه اون بفهمه من کارمند بانکم و من بفهمم اون فوق لیسانس گرفته و اومده دنبال کارای دانشگاهش تو تهران.
بهش شمارمو می دم و ازش قول می گیرمکه بهم زنگ بزنه .از هم جدا میشیم و من همش تو این فکرم که داره حسودیم میشه یا مصمم تر شدم؟
شکسپیر می گه بعضیا بزرگ به دنیا میآن بعضیا بزرگی رو به دست میارن و بعضیا بزرگی رو به زور به خودشون می بندن.
من میگم: بعضیا سخت کوشن و به نتیجه میرسن.بعضیا خوش شانسن و به نتیجه میرسن.بعضیا خر پولن و به نتیجه میرسن.بعضیای بقیه هم ول معطلن.
Share: Del.icio.us ¦ Balatarin
Subscribe to:
Posts (Atom)